این تیتر رو از محمدرضا شعبانعلی در مجموعه فایلهای نقطه شروع برداشتم. یادمه یکی از دغدغههای من برای پیدا کردن شغل، کار و درآمد؛ دانشگاه بود و این که وضعیت کنکورم چطور میشه.
من دوران دبیرستان با تایپ کردن کتاب و مقالات خرجیمو در میاوردم. و از ترم دوم دانشگاه تازه برنامهنویسی رو شروع کردم (که به نظرم خیلی دیر بود، کاش زودتر این کار رو میکردم) و به طور تخصصی و جدی شروع به یادگیری و کسب دانش کردم و از اوایل ترم سوم تازه تونستم داخل خود دانشگاه اولین پروژه و کارمو پیدا کنم و داستان من تازه شروع شد. بعد از این موضوع با کامیونیتی های فنی و کسبوکاری داخل مشهد آشنا شدم. مثل همفکرمشهد یا جلسات باز نرمافزاری و حتی مشهدلاگ.
بخشی از مسیر شغلی من به خاطر این کامیونیتی ها بود.
چیزی که این وسط متوجه شدم، این بود که کمتر نگران پارامترهای به ظاهر تاثیرگذار باشم. من باید بهترین کاری که میتونم در هر لحظه بکنم رو بکنم. دنیا خیلی پیچیدهتر از تصورات من حرکت میکنه و طوری غافل گیرم میکنه که نمیدونم از کجا خوردم. گاهی خوب گاهی بد. گاهی بالا گاهی پایین. بهترین توضیحش این عکسی هست که از مطلب ادریس میرویسی کپی کردم: